-
شعر دکتر
1392,09,24 01:16
سلام نفس مامان امروز یه شعر از مهد یاد گرفته که وقتی خوند کلی ذوق کردم البته شعر زیاد بلده ولی این یکی چون برای اولین بار بود از مهد یاد گرفته ذوق داشت. دکتر چه مهربونه قدر منو میدونه باشادی و با خنده زخم منو میبنده بچه خوب میدونه اگر به حرف دکتر گوش بکنه همیشه دیگه مریض نمیشه دوستت دارم
-
مهد یاس بهشتی
1392,09,21 03:32
سه روزه که پرهام میره مهد یاس بهشتی و خیلی موقع ورود به مهد بیقراری میکنه ، روز اولی میخواستم ببرمش مهد حالم خیلی بد بود و اصلا نمیتونستم تنهاش بذارم ولی چاره ایی نبود چون باید یه کم در گروه هم سنای خودش باشه و البته از وابستگیش به ما کم بشه خلاصه که روز دوم هم همینطور گریه کرد و روز سوم با مهد رفتن اردو به قول خودش...
-
زمین چمن
1392,09,21 03:21
بازی فوتبال در زمین چمن با گروه هم سن خودش که خیلی بهش خوش گذشت دوستت دار م نازنین
-
پرهام و لب تاب
1392,09,21 03:17
-
تست هوش
1392,09,21 03:13
با پرهام رفتیم تست هوش که مرکز مشاوره رو مثل خونه میدید و به قول خودش با سعید دوست شده بود و دیگه اجازه نداد ازش بقیه تست رو بگیره و میگفت از مامانم تست بگیر من بازی میکنم، تازه یک کلمه هم خاله فاطمه بهش یاد داده بود که وقتی داشتن ازش تست میگرفتن و بهش گفت چاقو اون کلمه رو در جواب گفت و من از خجالت آب شدم و فرداش اومد...
-
نقاشی
1392,09,21 03:06
-
مطب دکتر افجه
1392,09,21 02:59
رفته بودیم دکتر که پرهام اینقدر شیطونی کرد که نگو دکتر پرهام عادت داره تا بچه ها میرن داخل بهشون شکلات بده و باهاشون بازی میکنه و نازشون میکنه و پرهامم خیلی دوستش داره و طبق معمول شکلات اول و گرفت و ایندفعه دو تا دیگه هم اضافه گرفت و دکترش بهش میگفت پرهام من دکتر شکلاتی ام دیگه پرهامم خندید و گفت من شما رو خیلی دوست...
-
شیطنت های پرهام
1392,09,21 02:49
وای که نمیدونید این وروجک من چقدر شیطون شده چند روز پیش بابا مجید داشت روزنامه میخوند که پرهامم یه روزنامه گذاشت جلوش و با جدیت شروع به خوندن کرد پرهام وقتی پادشاه میشود، یه روز که رفته بود روی مبل و احساس پادشاهی بهش دست داده بود بهش گفتم پادشاه چی میل دارید دیدم خندید و گفت ماساژ دهید:)))))) تازه مریض که شده بود...
-
تولد سه سالگی
1392,08,12 02:09
تولد 3 سالگی یکی یدونه مامان و بابا قربون صورت ماهت شم من ای جانم با این ابراز احساساتت آخ آخ دو تا جیگر............. توی تولدتم ول کن بادکنک بازی نبودی آخه مگه تو چقدر بادکنک دوست داری؟؟؟؟!!!! وای که تو چقدر ناز میرقصی........... ای جاااااااااااااااااااااااااان پس از رقصیدن با هستی تپلی ای وروجک مامان ابراز احساسات...
-
تولد 3 سالگی
1392,08,05 15:45
دست و جیغ و هورا تولد پرهام خوشکله ست دوست داریم سه ساله مامان و بابا
-
کارت تولد 3سالگی پرهام
1392,08,04 16:03
-
صدای زندگی
1392,08,04 15:31
صدای یک پرواز، فرود یک فرشته، آغاز یک معراج و شروع یک زندگی... زندگی که سرشار از عشق و دوست داشتن هاست زندگی که با تو قشنگ و نورانی است بدون تو نفسم میگیره بدون تو آروم نمیگیرم بدون تو زندگی محاله وقتی در آغوشمی آرومم وقتی بوسه بارونت میکنم خیالم راحته وقتی در آغوشم فشارت میدم حالم خوبه حتی یه تار موتو به صد تا دنیا...
-
مروری بر خاطرات
1392,08,04 15:10
ساعتهای اول زندگی گل نازم شیر خوردن پرهام 3 روز بعد از تولد روز پنجم وقتی موهای نباتم رو زدن روز اول که فندوقم اومد خونه قندک من خوابه آخی چرا ناراحتی ختنه درد داشت مامانی زود زود خوب میشی به چی فکر میکنی ؟؟؟!!!! نازنینم خوب بخوابی اولین تجربه غذا خوردن پرهام در حال شستن پرده در شاهرود آخی میخوای آش دندونی درست کنی؟؟؟...
-
شب تولد تو
1392,08,04 12:50
امشب پر از هیجانم امشب پر از احساسم امشب پر از خاطره ام خاطره شب تولدت خاطره لحظه های در انتظار تولدت خاطره به شماره افتادن نفسهایم در دوقدمی تولدت خاطره نوازشهای پزشکم برای آروم کردنم در اتاق عمل خاطره هیجان و استرس بابا مجید در پشت در اتاق عمل خاطره دعاهای مامان ایران و بابا رسول در پشت اتاق عمل خاطره خیس شدن عمو...
-
تولد بابا مجید
1392,08,04 11:13
از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد، شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق، خود را در پستوی زمان تنها حس نمیکنم. تولدت مبارک تولد بابا مجید خیلی خوش گذشت چون بابا مجید خیلی خوش حال بود آخه یکی از دوستای خوبش عمو مجتبی و همسرش هم بودن که البته شما حسابی از خجالت من...
-
بادکنک بازی پرهام
1392,08,04 10:56
یکی از بازی های مورد علاقه پرهام بادکنک بازیه که میتونه بدون توقف مدت های زیادی بازی کنه و خسته نشه و اینقدر لذت بخشه براش که نگو
-
پرهام و بابا مجید
1392,08,04 10:53
چند هفته پشت سر هم با بابا مجید رفتیم بیرون و خیلی خوش گذشت و تو حسابی بابابا مجید بازی کردی بیرون با مجید و پرهام و عمو حمید دوست دارم قندکم
-
روز عرفه
1392,08,04 10:45
امروز با مامان ایران رفتیم دعای عرفه و چون دعا طولانی بود تو حسابی خسته شده بودی و منم بهت ماشیناتو دادم گفتم شاید کمی سر گرم بشی و تو اینقدر خوشت اومده بود که آخر دعا نمیتونستیم بیاریمت خونه ولی اینقدر خودتو کشیدی زمین که دوبار برات لباس عوض کردم و تازه حسابی ام از مردم بیکار حرف شنیدم که نگاه کن بچشو چجوری ول کرده و...
-
روز کودک
1392,08,04 10:37
روزت مبارک مامانی امروز برات یه هدیه کوچولو خریدیم و تو خیلی خوشت اومد و کلی باهاشون بازی کردی و یه جورایی از خودت جداشون نمیکنی دوست دارم عسلکم
-
پرهام و بابا رسول
1392,08,04 10:34
سلام کوچولوی مامانی چند وقتی بود نتونستم به وبلاگت سر بزنم آخه بعضی روزا که سر کارم و وقتی هم که خونه ام تو نمیزاری بشینم سر کامپیوتر ولی امروز فرست پیدا کردم و میخوام مطالبی رو که روی هم جمع کردم برات بذارم . وقتی بابا رسول و مامان ایران از سفر یک هفته ایی به شاهرود برگشتن من و شما رفتیم خونشون و تو هم تلافی این چند...
-
کشتی کج پرهام با بابا مجید
1392,07,15 23:11
سلام دوستان مراحل بازی پرهام با بابا مجید ببینید و لذت ببرید در ابتدا پرهام برای ترساندن حریف خود شکم گنده خود را نشان میدهد سپس در یک حرکت به حریف خود حمله میکند و بعد به این صورت گیر میکنه و از
-
پریدن؟؟!!
1392,07,15 22:55
کوچولوی نازنین من تازگی ها یاد گرفته از روی هرچی که بلند باشه بپره و این کار خیلی خطر ناکه ولی خیلی بامزه است همچین دستاشو به نشونه پرش عقب جلو میکنه که انگار میخواد چه کاری انجام بده خلاصه که خیلی نمکی میشه و شب و روزم نداره
-
فیزیوتراپی
1392,07,03 03:00
امروز با پرهام رفتم فیزیوتراپی و تا خانومه روی دستم دستگاه گذاشت پرهام بازوم و گرفت و تند تند بوس کرد با صدای بغض آلود میگفت خوب میشه مامانی و هی تکرار کرد و شما نمیدونید چه لحظه ایی بود و چقدر احساس داشت، داشتم از این همه ابراز احساسات پرهام پس میوفتادم محکم بغلش کردم هی بوسیدمش و با تموم وجودم ازش بابت این حرکتش...
-
پاییز رنگین
1392,06,31 02:45
هیسسس خوب گوش کن! چند تا نفس عمیق بکش... صدای گام های بلندش را میشنوی؟ بویش را حس میکنی؟ دوباره حالم خیلی خوبه... میبینی چه دلبرانه دیوانه میکند؟ فصل پاییز و میگم... پاییز برای من بهاری است که عاشق شده است... پاییز من طلوع یک فصل رویاییست... پاییز من فصل آرزوهاست... فصل شکفتن گلهاست... من پاییزم را زیباتر از بهار در...
-
مادرانه هایم برای تو
1392,06,27 03:16
در آرزوی روزی هستم که تو بزرگ و عاقل شوی دوست دارم وقتی که تو کنارم هستی تمام شهر را بشویم از دروغ به یمن وجودت پاک کنم هستی را از بدی کینه و بخل را محو کنم از روزگار آرزو دارم وقتی که تو بزرگ شدی چشمان معصومت هرگز پلیدی را نبیند قلب کوچکت نگیرد از این همه ناپاکی اما باید ببینی .... باید بشناسی ....باید انتخاب کنی...
-
ولادت امام رضا
1392,06,26 03:00
سالروز ولادت با سعادت هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا، ولی نعمت همه ی ایرانیان ، را به همه دوستداران آن حضرت تبریک و شادباش عرض می کنم .
-
لطف خدا
1392,06,23 02:57
خداوند در دستان کوچک تو لطافت گلبرگ های بهشت را برایم به ارمغان آورده و در چشمانت زیبایی چشمه های روان را جاری ساخته و در خواب ارامت آرامش آسمان آبی را نقاشی کرده و تو را با تمام خوبی هایت به من هدیه کرده و من هر روز و هر شب مدح و ثنایش را گویم که من حقیر را قابل هدیه آسمانی قرار داده.
-
موسیقی
1392,06,22 03:54
پرهام مامان جدیدا به موسیقی علاقه شدید نشون میده و از بابا مجید و خاله مهسا نت خونی یاد میگیره و کلی ذوق میکنه البته با گیتار خاله مهسا هم آهنگ تو این زمونه... رو مثلا میزنه (کم مونده گیتار داغون بشه ) و با بلز خودشم آهنگ بارون هواتو داره ... من احساس میکنم با این روش اگر پیش بره دیگه توی مهر یه کنسرت بزرگ همتونو دعوت...
-
سعادت آسمونی
1392,06,22 01:59
شاهزاده کوچولوی من ، آخه چه لذتی بالاتر از این که بعد از یه روز شیطونی پر سر و صدا صورت مثل برگ گلتو به صورتم بچسبونی و دستای کوچولوی پر از محبتتو دور گردنم حلقه کنی بطوری که هر بازدمت دم من بشه و یواشکی در گوشم زمزمه کنی که مامانی خیلی خیلی دوست دارم و من در حالیکه غرق در لذت شنیدن این جمله از دهنت خوشبوت هستم چیزی...
-
شمال با پرهام
1392,06,22 01:58
سلام کوچولوی مامان اولی که رفتیم شمال و پرهام دریا رو دید چهرش اینجوری بود و از اینکه پاهاش ماسه ایی میشد شدیدا ناراحت بود و همش گریه می کرد و اصلا بازی نکرد ولی بعد از تلاشهای فراوان بابا مجید و بابا رسول و عمو حمید و بقیه حاضرین که از ما حرکت و از پرهام ... شاه پسرمون به مرور این شکلی شد با هم ببینیم : اول ایششش و...