پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

وای وروجک من ....



وای که نمی دونید پرهام دیروز چه کرده و چه آتیشی سوزونده .



من داشتم برای پرهام میان وعده درست میکردم که طبق معمول صدای آب رو شنیدم و سریع رفتم که به پرهام بگم که مامانی بازم داری دستشویی می شوری زحمت نکش کار نکرده عزیزی که این دفعه یه چیز دیگه دیدم وای که پرهااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام دیدم گوشی تلفن رو گرفته زیر شیر آب و داره میشورش و من مونده بودم چکار کنم و یکدفعه با صدای بلند و از ته دل فریاد زدم پرهام داری چکار میکنی و پرهام اولش جا خورد ولی بعد با خونسردی گفت مامانی دارم کمک میکنم و من بهش گفتم این دیگه چه کمکی که گفت دارم گوشی رو میشورم تو نشوستیش کثیف شده دارم تمیزش میکنم آخه میکوبا رفتن تو دلش و دارن میرن تو پاهاش اونوقت نمیشه راه بره آخه دارم تومکش(کمکش) میکنم و من هم که از خنده مرده بودم سریع گوشی رو گرفتم و تکونش دادم و پرهام هم سریع رفت حولشو آورد و گفت مامان زیا (زهرا) گوشاشم تمیز کن سرما نخوره و خلاصه که حسابی هم عصبانی بودم و هم نمی تونستم جلوی خنده ام رو بگیرم اینم از کار وروجک من .آخه شما بگید من از دست این کوچولوی نابغه ی تمیز چکار کنم که همه چیز و همه جا رو میخواد با شستن تمیز کنه ؟

وای که دوست داشتنم بی اندازه است عسلکم