ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
یه روز صبح که ازخواب بیدار شدم شنیدم صدای آب میاد بلند شدم دیدم آقای پرهام خان تو دستشویی و عروسکش رو که برای آموزشش در دستشویی گذاشته بودم رو برداشته و شیر روشویی هم بازکرده البته آب داغ رو و هی میگه (نی نی داخه داخه=داغ – نی نی جیش – نی نی اوفه) و بعد چون از روشویی آب میریخت بیرون دستاتو میبردی بالا و میگفتی (بانون بانون = بارون ) و از سر تا پاتم خیس بود خلاص هم عصبانی بودم چون کار خطرناکی بود که تنهایی رفته بودی دستشویی وهم خنده ام گرفته بود که اینقدر شیرین این کارها رو میکردی