پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

محرم 1392



بابا رسول برای پرهام یه زنجیر درست کرده بود و پرهامم کلی زنجیر زد و یه شعرم یاد گرفته بود که هروقت


میخواست بخونه صداشو تو گلوش میبرد و میخوند ابوالفضل کربلا، ابوالفضل نی بلا(نینوا)



پرهام در حسینیه شاهرود روستای دهملا




وقتی از لای پنجره دسته های زنجیر زن رو نگاه میکنه


باز محرم رسید، ماه عزای حسین

سینه‌ی ما می‌شود، کرب و بلای حسین


کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه


تا که بگیرم صفا، من ز صفای حسین





کوچولوی من



سلام کوچولوی من که حالا برای خودت آقایی شدی یه روز که من و بابامجید نشسته بودیم اومدی و از کشوی لباسات این لباس رو که برای بیست روزگیت بود رو آوردی و گفتی تنم کن و وقتی تنت کردم کلی باهاش رقصیدیو هی میگفتی ازم عکس بگیر و خیلی خوشحال بودی البته منم خوشحال بودم چون تو خیلی بزرگ شی عسلکم


اینم گیتار خاله مهسا که همه آهنگایی که خاله میزنه تو حفظی و هر وقت میریم خونه بابارسول تو اول باید گیتار بزنی و بخونی بعد بازی کنی



اینم کوچولوی من که از خستگی این جوری خوابش برده




عاشق دوتاییتونم بوووووووس



اینم وقتی که خودشو زده به خواب



وقتی که تمرکز کرده و داره روی خودش نی نی میکشه


قربون دستای کوچولوت عزیز دلم




اینم وقتی که پسر کوچولوی من تب کرده بود و میخواستیم تبشو بیاریم پایین



بازی پرهام با بابا رسول




اینم یکی از خرابکاریهای آقا پرهام 



اینجا هم که قهر کرده



پرهام مامان در کلاس رباتیک


عزیزمی گل نازم


شعر دکتر

سلام

نفس مامان امروز یه شعر از مهد یاد گرفته که وقتی خوند کلی ذوق کردم البته شعر زیاد بلده ولی این یکی چون برای اولین بار بود از مهد یاد گرفته ذوق داشت.


دکتر چه مهربونه قدر منو میدونه


باشادی و با خنده زخم منو میبنده


بچه خوب میدونه


اگر به حرف دکتر گوش بکنه همیشه


دیگه مریض نمیشه


دوستت دارم

مهد یاس بهشتی



سه روزه که پرهام میره مهد یاس بهشتی و خیلی موقع ورود به مهد بیقراری میکنه ، روز اولی میخواستم ببرمش مهد حالم خیلی بد بود و اصلا نمیتونستم تنهاش بذارم ولی چاره ایی نبود چون باید یه کم در گروه هم سنای خودش باشه و البته از وابستگیش به ما کم بشه خلاصه که روز دوم هم همینطور گریه کرد و روز سوم با مهد رفتن اردو

 به قول خودش با اتوبوس کوچولوها رفتن
که همون مینی بوسه و خیلی بهش خوش گذشته

بود و اولین تجربه پرهام بوده و میگفت قطار سوار شدم با نی نی ها





و خوشحالم که اینقدر خوشحال بود اینم یه عکس پرهام که از دوربین داخل کلاسشون گرفتم





پسرم هیچ وقت احساس تنهایی نکن چون من و بابا مجید همیشه در کنارتیم

دوستت داریم زییییییییییییییااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد

زمین چمن

بازی فوتبال در زمین چمن با گروه هم سن خودش که خیلی بهش خوش گذشت








دوستت دارم نازنین

تست هوش

با پرهام رفتیم تست هوش که مرکز مشاوره رو مثل خونه میدید و  به قول خودش با سعید دوست شده بود و دیگه اجازه نداد ازش بقیه تست رو بگیره و میگفت از مامانم تست بگیر من بازی میکنم، تازه یک کلمه هم خاله فاطمه بهش یاد داده بود که وقتی داشتن ازش تست میگرفتن و بهش گفت چاقو اون کلمه رو در جواب گفت و من از خجالت آب شدم و فرداش اومد به خاله فاطمه گفت اونی که تو یادم دادی به سعید گفتم (خاله فاطمه واقعا من به تو چی بگم که هر چی حرف بد و کاره بده بهش یاد میدی، میخندی .....)

مطب دکتر افجه

رفته بودیم دکتر که پرهام اینقدر شیطونی کرد که نگو

دکتر پرهام عادت داره تا بچه ها میرن داخل بهشون شکلات بده و باهاشون بازی میکنه و نازشون میکنه و پرهامم خیلی دوستش داره و طبق معمول شکلات اول و گرفت و ایندفعه دو تا دیگه هم اضافه گرفت و دکترش بهش میگفت پرهام من دکتر شکلاتی ام دیگه پرهامم خندید و گفت من شما رو خیلی دوست دارم و وقتی میخواست از مطب بیرون بیاد رفت به مامان باباها و منشی دکتر گفت همگی خداحافظ ببخشیدا






دوستت دارم دلبرکم

شیطنت های پرهام

وای که نمیدونید این وروجک من چقدر شیطون شده چند روز پیش بابا مجید داشت روزنامه میخوند که پرهامم یه روزنامه گذاشت جلوش و با جدیت شروع به خوندن کرد
            



پرهام وقتی پادشاه میشود، یه روز که رفته بود روی مبل و احساس پادشاهی بهش دست داده بود بهش گفتم پادشاه چی میل دارید دیدم خندید و گفت ماساژ دهید:))))))
تازه مریض که شده بود هرکسی زنگ میزد میگفت مامان گفتی پادشاه مریضه



یه روز برق قطع شده بود پرهام تند تند کف دستش رو باز کرد و گفت یک دو سه بابا برقی برق مارو بیار دیگه مامانم شیطونی نمیکنه



رفته بودیم شاهرود پرهام بهقدری بدو بدو میکرد که بغل پاهاش زخم شده بود و تازه هیچ کس در امان نبود و نمیتونست استراحت کنه چون آقا پرهام بی موقع میخوابید و خودش استراحت میکرد و همه که میخواستن بخوابن تازه آقا بیدار میشد ماجرایی بود براخودش
اینم نمونه ایی از شیطنت پرهام خان



اینم پاهای کوچولوی زخمی شدش، مامان فدات شه