ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
بابا رسول برای پرهام یه زنجیر درست کرده بود و پرهامم کلی زنجیر زد و یه شعرم یاد گرفته بود که هروقت
میخواست بخونه صداشو تو گلوش میبرد و میخوند ابوالفضل کربلا، ابوالفضل نی بلا(نینوا)
پرهام در حسینیه شاهرود روستای دهملا
اینم کوچولوی من که از خستگی این جوری خوابش برده
قربون دستای کوچولوت عزیز دلم
عزیزمی گل نازم
سلام
نفس مامان امروز یه شعر از مهد یاد گرفته که وقتی خوند کلی ذوق کردم البته شعر زیاد بلده ولی این یکی چون برای اولین بار بود از مهد یاد گرفته ذوق داشت.
دکتر چه مهربونه قدر منو میدونه
باشادی و با خنده زخم منو میبنده
بچه خوب میدونه
اگر به حرف دکتر گوش بکنه همیشه
دیگه مریض نمیشه
دوستت دارم
رفته بودیم دکتر که پرهام اینقدر شیطونی کرد که نگو
دکتر پرهام عادت داره تا بچه ها میرن داخل بهشون شکلات بده و باهاشون بازی میکنه و نازشون میکنه و پرهامم خیلی دوستش داره و طبق معمول شکلات اول و گرفت و ایندفعه دو تا دیگه هم اضافه گرفت و دکترش بهش میگفت پرهام من دکتر شکلاتی ام دیگه پرهامم خندید و گفت من شما رو خیلی دوست دارم و وقتی میخواست از مطب بیرون بیاد رفت به مامان باباها و منشی دکتر گفت همگی خداحافظ ببخشیدا