پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

ده ماهگی

 

سلام قربون چشمات بشم

این ماه، ماه کارهای خارق العاده و دیدنی تو بود، تو اینقدر که دوست داری راه بری و از دمر شدن متنفری همه میگفتن پرهام بدون چهار دست و پا رفتن یک دفعه راه میره امااااااااااااااااااااااااااااا تو همه رو غافلگیر کردی و تو یه شب به یاد موندنی من و بابا مجید نشسته بودیم که دیدیم پرهام ما آره آروم آروم خودش سینه خیز میاد پیش اسباب بازیهاش و بعد از چند روز سرعتت اینقدر زیاد شده بود که من از خوشحالی کلی ذوق کردم و جیغ کشیدم تو هم همراه من ذوق میکردی.

گلکم تو دیگه الان هر روز کارهای جدیدتر میکنی با بچه ها رابطت خوبه با محمد سجاد بهتر از همه حرف میزنی( حرف که...یعنی صداهای نامفهوم که نشون میده داری ارتباط برقرار میکنی) یه روز که همه عمه ها و عمو ها خونه ما بودن یه دفعه تو که روی زمین نشسته بودی سعی کردی بدون هیچ کمکی از زمین بلند بشی خیلی تلاشت دیدنی بود و همه ذوق میکردن عشق مامان و بابا.

پرهامم این ماه وابستگیت به بابا مجید خیلی زیاد شده دائما تا بابایی خونست میخوای باهات بازی کنه بله ایشون هم که عاشق شما دوتایی اینقدر بازیو سرو صدا میکنید که من گاهی سر درد میگیرم، یه کم آرومتر پسرمممممممممم.