پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

یازده ماهگی


سلام شیطون مامان


پسرم دیگه داره بزرگ میشه و هر روز با کارهای جدیدش غافلگیرمون میکنه گل پسرم من وبابایی عاشقتیم .

پسر مامان الان دیگه تو اتاق که تنهایی گریه نمیکنی من بیام بغلت کنم خودت دستت و میگیری به مبلها و بلند میشی همه رو دونه دونه رد میکنی تا برسی به مامانی تو آشپزخونه بعدم کلی ذوق میکنی و میای اونجا و شیطنتت شروع میشه یه کاری که خیلی جالبه اینه که میای میشینی کشوی کابینت و باز میکنی بعد که خوب فضولیهات رو کردی میخوای برگردی دیگه زیر کشو گیر کردی و نمیدونی باید گشو رو ببندی شروع میکنی به گریه تا بیام نجاتت بدم این کارت خیلی خنده داره بعد که آزاد شدی میری یکی یکی سراغ درهای کابینت همه رو باز و بسته میکنی و باهاشون حرف میزنی و کلی هم ذوق میکنی خلاصه مامانی تو دنیای بسیار جالبی داری.