پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

نمکدون...

سلام نمکی من


یه شب با بابا مجید سر میز شام داشتیم صحبت میکردیم که یهو پرهام غیب شد فکر کردیم داره بازی میکنه که


یکدفعه دیدیم یه نمکدون تو دستشو از دستشویی اومد بیرون و گذاشت رو میز و گفت بفرمایید من و بابا مجید با


تعجب نگاه کردیم و گفت برم الان میام رفت و با یکی دیگه اومد و گفت تموم شد و رفت ....


گفتم این چیه پرهام چی تموم شد و رفت گفت نمکا تموم شد و رفت گفتم چیکار کردی گفت نمک دونو آب کردم


تا دیگه نمکامون تموم نشه تو هم بابا مجیدم رو بفرستی نمک بخره همین.....


حالا همیشه نمک داریم بیا ....


وای من و بابا مجید دیگه از خنده مرده بودیم تازه پرهامم متوجه نمیشد برا چی میخندیم و هی  میگفت


بیا دیگه بیا ...

جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن


یعنی این یکی کارش و خودتون قضاوت کنید ...





وای که چقدر عاشتیم

نظرات 2 + ارسال نظر
خاله راحله 1393,06,02 ساعت 15:49

بچم فکر اقتصادی داره بده؟!!!! نه بده؟!!!!!

mahsa 1393,05,31 ساعت 21:43 http://mahsa-mah.blogsky.com

عجججججججججججججججججججب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
از دست این پرهام با این حرفای بامزش
خیلی تورو عاشقیماااااااااااااا آقا پرهام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد