پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

خواب ظهر بابا و مامان

یه روز منو بابامجید ظهر خوابیده بودیم البته قبلش تو رو خوابوندم و همه خونه رو جمع کردم بعد خوابیدم  و بعد تو بیدار شدی هی منو صدا کردی و آب نون و به به خواستی و منم بهت دادم و دوباره خوابیدم البته تو خواب و بیداری بودم و متوجه میشدم هی تلویزیون و خاموش و روشن میکردی و به من گفتی صدلیتم بهت بدم و منه بیخبر از همه جا بهت دادم و اولش هی برق رو خاموش روشن کردی تا اینکه یک لحظه من خوابم برد که یک دفعه صدای جیغ وحشتناکی اومد  و بعد بابا مجید هم داد زد پرهام کجاست و دوتایی پریدیم جلوی در دستشوئی و دیدیم  کوچولوی ما باکمک صندلی خودت در دستشوئی رو باز کردی و رفتی داخل و شیر آب سرد رو تا آخر باز کردی و آب از شیلنگ به شدت در حال فورانه وتو هم که خیلی ترسیده بودی جیغ میزدی و وقتی ما رو دیدی که داشتیم از خنده روده بر میشدیم نمیدونستی بخندی یا از شدت آبی که داشت به در و دیوار میپاشید و تو رو خیس میکرد گریه کنی ولی خودمونیم خیلی بامزه بود تازه بامزه تر اون زمانی بود که منو بابا دورو ورمونو نگاه کردیم دیدیم جای پا گذاشتن نیست چون جنابعالی همه جارو بهم ریخته بودی  miss you smiley, animated miss u smiley face for orkut, myspace, facebook