پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

پاییز رنگین


هیسسس خوب گوش کن!

چند تا نفس عمیق بکش...

صدای گام های بلندش را میشنوی؟

بویش را حس میکنی؟

دوباره حالم خیلی خوبه...

میبینی چه دلبرانه دیوانه میکند؟

فصل پاییز و میگم...

پاییز برای من بهاری است که عاشق شده است...

پاییز من طلوع یک فصل رویاییست...
پاییز من فصل آرزوهاست...

فصل شکفتن گلهاست...

من پاییزم را زیباتر از بهار در دفتر عشقم نقاشی کردم...
پاییز به من رسم عاشقی را آموخت...
فصل
بی قراری من و باد پاییزی فرا رسید ...

فصلی که آغازش ، ماه مهر و محبت است ....

فصلی که آبان طلایی ترین ماهشه...

.

.

.

راستی..............

نگفته بودم توی پاییز عاشقترینم؟؟؟

نگفته بودم قصه پاییزی من از کجا شروع شد؟؟؟

از اونجایی که اولین بار با عشقم پاییز رو نفس کشیدم ...

از اونجایی که تو چشمای هم نگاه کردیم و دوست داشتن رو از چشمای همدیگه خوندیم... 

از اونجایی که خدای خوب و مهربون هدیه ایی آسمونی چون تو را به ما داد...

آره مامانی پاییز برای من سراسر رنگ و امید و زیبایی ست ...

پاییزم بوی مجید و پرهام میده...

بوی عشق میده ...


دوستتون دارم که برام پاییز رو رنگارنگ و به این زیبایی کردین



مادرانه هایم برای تو

در آرزوی روزی هستم که تو بزرگ و عاقل شوی

دوست دارم وقتی که تو کنارم هستی تمام شهر را بشویم از دروغ

به یمن وجودت پاک کنم هستی را از بدی

کینه و بخل را محو کنم از روزگار

آرزو دارم وقتی که تو بزرگ شدی چشمان معصومت هرگز پلیدی را نبیند

قلب کوچکت نگیرد از این همه ناپاکی

اما باید ببینی .... باید بشناسی ....باید انتخاب کنی ....

من کنارت خواهم بود...

آنگاه که دلت شکست، دلداریت می دهم

چون خوبی هست

عشق و ایثار  هست

خدا  هست

می آموزمت...

همانگونه که پدر و مادرم سعی کردند به من بیاموزند...

تلاش میکنم .... تلاش میکنم.... عشق همیشگی من♥

 

ولادت امام رضا



سالروز ولادت با سعادت هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت

حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا، ولی نعمت همه ی ایرانیان ،

را به همه دوستداران آن حضرت تبریک و شادباش عرض می کنم .


لطف خدا


خداوند در دستان کوچک تو لطافت گلبرگ های بهشت را برایم به ارمغان آورده و در چشمانت زیبایی چشمه های روان را جاری ساخته و در خواب ارامت آرامش آسمان آبی را نقاشی کرده و تو را با تمام خوبی هایت به من هدیه کرده و من هر روز و هر شب مدح و ثنایش را گویم که من حقیر را قابل هدیه آسمانی قرار داده.

موسیقی

پرهام مامان جدیدا به موسیقی علاقه شدید نشون میده و از بابا مجید و خاله مهسا نت خونی یاد میگیره و کلی ذوق میکنه البته با گیتار خاله مهسا هم آهنگ تو این زمونه... رو مثلا میزنه (کم مونده گیتار داغون بشه ) و با بلز خودشم آهنگ بارون هواتو داره ... من احساس میکنم با این روش اگر پیش بره دیگه توی مهر یه کنسرت بزرگ همتونو دعوت کنه؟!


سعادت آسمونی


شاهزاده کوچولوی من ، آخه چه لذتی بالاتر از این که بعد از یه روز شیطونی پر سر و صدا صورت مثل برگ گلتو به صورتم بچسبونی و دستای کوچولوی پر از محبتتو دور گردنم حلقه کنی بطوری که هر بازدمت دم من بشه و یواشکی در گوشم زمزمه کنی که مامانی خیلی خیلی دوست دارم و من در حالیکه  غرق در لذت شنیدن این جمله از دهنت خوشبوت هستم چیزی طول نکشه تا از شنیدن عمیق شدن نفسات بفهمم که خوابی!یه خواب ناز و شیرین.واقعا دوست دارم پسرکم.از نگاه کردن به صورت معصوم و دوست داشتنیت سیر نمیشم.



شمال با پرهام

سلام کوچولوی مامان
اولی که رفتیم شمال و پرهام دریا رو دید چهرش اینجوری بود و از اینکه پاهاش ماسه ایی میشد شدیدا ناراحت بود و همش گریه می کرد و اصلا بازی نکرد ولی بعد از تلاشهای فراوان بابا مجید و بابا رسول و عمو حمید و بقیه حاضرین که از ما حرکت و از پرهام ... شاه پسرمون به مرور این شکلی شد  با هم ببینیم :

اول ایششش و اه ؟؟؟؟؟!!!!!!!



بعد لب دریا و گوشی بازی و آهنگ گوش دادن؟؟؟!!!!



بعد گریه و روی شونه بابا رسول خوابیدن؟؟؟!!!



با اسباب بازی ها بازی کردن....



ذوق زده شدن و هیجان آب بازی ....



این یکی اوج آب بازی و بقیشم خودتون بگید که چقدر لذت بخشه این لحظه برای پرهام؟؟؟؟



اینم یه پرهام غصه دار برای اینکه قراره الان بیاییم تهران و اون تند تند لباساشو در آورده و میخواد بره تو آب و بازی کنه؟؟!!
نه به اون گریه های اولش که اصلا حاضر نبودی یه قطره آب بهت بخوره و نه به این ماتم ؟؟؟!!!!



جاتون خالی خیلی خوش گذشت و لذت بردیم و البته پرهام الانم که فیلم و عکساشو میبینه بلند بلند و با یه لذتی میخنده که نگو....
دوستت دارم نباتم

کودکانه


کودکانه ات را دوست دارم و همچنین کلمات نیمه کاره ات که حکایت از تلاشت برای تبادل احساسات ابریشمیت را دارند .


گریه ها و خنده هایت را میپرستم که از کوچکترین ها شاد و از کوچکترین ها غمگین میشوی.


کاش همه احساساتم مثل تو پاک و بی غبار می ماند.


وقتی با قدم های کوچک و تند مرا دنبال میکنی و با دستان ظریفت همه هستی ام را در اغوش میکشی احساس بودن میکنم احساس مادر بودن!!


وقتی محبت پاک و زلالت را نصیب اطرافیانت حتی اسباب بازی هایت میکنی خیالم آسوده میشود که مهربانی را برایت تعریف کرده ام.


همیشه همینطور بمان. مهربان ، پاک ، زلال


دوستت دارم عزیزم

سلام مامانی

ببخش که دیر به وبلاگت اومدم آخه چشمامو لیزیک کردم و دکتر گفته نباید تا مدتی به کامپیوتر نگاه کنم و الانم بدون نگاه به مانیتور برات دارم مینویسم و خاله راحله هم زحمت میکشه و برات عکسایی که برای دوهفته پیشه و من فرصت گذاشتنشو نداشتم برات میزاره .

دوستت دارم نازنینم