پرهام یعنی فرشته خوشبختی
یعنی نفس ، یعنی همه کس ، یعنی عشق ، زندگی
قلب تپنده مامان و بابا ، تو در
تاریخ ۸/۵/ ۱۳۸۹روز چهارشنبه ساعت ۷:۴۵ صبح در بیمارستان لاله تهران در حالی که اولین باران پاییزی در حال باریدن بود چشم های قشنگت رو به دنیای ما باز کردی و دنیایی از نور و شادمانی را ،برای ما به ارمغان آوردی. حضور گرم و پرشورت ، رنگ و بو و گرمای دیگری به زندگی ما بخشید. عزیزم عاشقانه دوست داریم
ادامه...
سه روزه که پرهام میره مهد یاس بهشتی و خیلی موقع ورود به مهد بیقراری میکنه ، روز اولی میخواستم ببرمش مهد حالم خیلی بد بود و اصلا نمیتونستم تنهاش بذارم ولی چاره ایی نبود چون باید یه کم در گروه هم سنای خودش باشه و البته از وابستگیش به ما کم بشه خلاصه که روز دوم هم همینطور گریه کرد و روز سوم با مهد رفتن اردو
به قول خودش با اتوبوس کوچولوها رفتن که همون مینی بوسه و خیلی بهش خوش گذشته
بود و اولین تجربه پرهام بوده و میگفت قطار سوار شدم با نی نی ها
و خوشحالم که اینقدر خوشحال بود اینم یه عکس پرهام که از دوربین داخل کلاسشون گرفتم
پسرم هیچ وقت احساس تنهایی نکن چون من و بابا مجید همیشه در کنارتیم
تجربه جدید مبارک
عزیزدلم
به به آقا پرهام مردی شده دیگه برای خودش