پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

پنج ماهگی(عیدت مبارک مامانی)



سلام عزیزم

 اولین بهار زندگیت مبارک مامانی امیدوارم زندگیت همیشه بهاری باشه قربونت برم .

امروز پنجم عیده و تو وارد ماه پنجمت شدی و دورت خیلی شلوغه وتو هم کلافه از شلوغی. آخه همه خانواده خانه آقاجون و بابایی جمع شدند شاهرود و هرکسی هم که بخواهد تورا برای 1دقیقه بغل کند تمام روز تمام شده و تو خسته و کوفته می شوی و تازه تمام این مدت تو شبها نخوابیدی وتا صبح گریه کردی که شب اول من و بابات نگهت داشتیم وبقیه شبها را مامانی و خاله راحله و عموحمید البته بقیه هم تا وقتی که تو جیغ می زدی بیدار بودند و تا برق را روشن می کردیم تو شروع می کردی به خندیدن خلاصه که روز و شب های جالبی بود تازه تو تمام موهات ریخته خیلی بامزه ریخته و بابامجید و عمو حمید پشت سرت را زدن تا همه جاش یک دست بشود ، عزیزم این ماه یکم بزرگتر شدی و گردنت را کامل نگه می داری ، بدنت سفت تر شده و روی پاهات هم خیلی دوست داری بایستی .