ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
سلام عزیزم
اولین بهار زندگیت مبارک مامانی امیدوارم زندگیت همیشه بهاری باشه قربونت برم .
امروز پنجم عیده و تو وارد ماه پنجمت شدی و دورت خیلی شلوغه وتو هم کلافه از شلوغی. آخه همه خانواده خانه آقاجون و بابایی جمع شدند شاهرود و هرکسی هم که بخواهد تورا برای 1دقیقه بغل کند تمام روز تمام شده و تو خسته و کوفته می شوی و تازه تمام این مدت تو شبها نخوابیدی وتا صبح گریه کردی که شب اول من و بابات نگهت داشتیم وبقیه شبها را مامانی و خاله راحله و عموحمید البته بقیه هم تا وقتی که تو جیغ می زدی بیدار بودند و تا برق را روشن می کردیم تو شروع می کردی به خندیدن خلاصه که روز و شب های جالبی بود تازه تو تمام موهات ریخته خیلی بامزه ریخته و بابامجید و عمو حمید پشت سرت را زدن تا همه جاش یک دست بشود ، عزیزم این ماه یکم بزرگتر شدی و گردنت را کامل نگه می داری ، بدنت سفت تر شده و روی پاهات هم خیلی دوست داری بایستی .