پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

شیطنت های پرهام در تولد یک سالگی

 

 

 

شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے سلام کوچولوی شیطون من

تو دیگه یک ساله شدی برای خودت مردی شدی ولی هنوزم شر عالمی آخه نمی دونی چقدر قبل تولدت آتیش سوزوندی که حالا برات یک کمیشو تعریف میکنم.

من و بابا مجید تصمیم گرفتیم برات یک جشن کوچیکی بگیریم اونم خانه بابا رسول و شروع کردیم تدارک دیدن و یک شب به تولدت همه خاله ها جمع شدن تا کارها رو انجام بدیم وتو آن شب انگار خواب به چشم نداشتی خلاصه که هر کسی یک کاری میکرد ولی تو از همه کارت سختر بود چون هرچی همه درست میکردن تو خرابش میکردی مثلا مامانی و خاله مهسا وبابامجید وبابایی بادکنک باد میکردن و تو آنها رو میترکوندی ذوق میکردی و نمدونستی مامانی موقع باد کردن بادکنکا لباش سفید شده بود و مهسا کبود شده بود بعد میرفتی سراغ خاله فاطمه و الویه هایی رو که تزیین کرده بود رو روشون ظرف نمک رو خالی میکردی و لوازم تزیین روی خوراکی هارو میخوردی با هم قاطی میکردی و بعد هم میرفتی سراغ خاله معصومه و هدیه و لوازم هایی که تا نیمه برای تزیین به سقف چسبونده بودن میکندی ذوق میکردی و خلاصه که هر طرفی که میرفتی صدای چند نفر در میومد و تا 4 صبح هم بیدار بودی و فرداشم خاله راحله از صبح مواظبت بود که خوب بخوابی تا شب حالت خوب باشه البته از ساعتی که مهمونی شروع شد تو هرازگاهی میخوابیدی دوباره ادامه میدادی تازه شبم از همه زودتر بیهوش شدی به نظر مهمونی خوبی بود و به همه خوش گذشت حتی به خود تو چون خیلی سرحال بودی و حسابی بازی کردی.

من و بابا مجید از اینکه امسال تو در کنارمون بودی خیلی خوشحالیم

دوست داریم زیاد   

 

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری 
ششم www.pichak.net کلیک کنید

عکسهای تولد 1 سالگی پرهام عزیزم