-
زیمناستیک
1393,05,01 01:13
گل پسرم یک ماهی هست که داره کلاس ژیمناستیک میره و تو خونه هم دائما بالانس و گاری و... میزنه که البته کلی ذوق میکنه پشت بازو رو داشته باشید... عاشق بالانس زدنتم مامانی
-
ماشین بازی
1393,04,30 03:08
نفس مامان جدیدا کلی با ماشیناش بازی میکنه و برای خودش خیال پردازی میکنه اون سفیده ماشین عروسه دارن بوق میزنن میرن همشون ماشینا از عروسی دارن بر میگردن و خسته ان سوار کامیون شدن و جلوی در پارکینگ ماشینا وایستادن و دارن میرقصن یه اتوبوس مدرسه عمو حمید براش خریده که حتی موقع خوابم تو بغلشه
-
این روزها
1393,04,29 03:12
این روزهای پرهام پر شده از هیجان و بازی و شادی و البته یادگیری و تجربیات نو اشکال هندسی قطاری از گردی های رنگارنگ اینم یه برج زیبا دوستت دارم
-
شب قدر
1393,04,28 14:25
شب عفو است و محتاج دعایم ، زعمق دل دعایی کن برایم اگر امشب به معشوقت رسیدی ، خدا را در میان اشک دیدی کمی هم نزد او یادی زما کن ، کمی هم جای ما او را صدا کن
-
سلام پسرم به دنیای کودکیت خوش اومدی ...
1393,04,14 16:16
روزی که به دنیا آمدی ، من متولد شدم و از آن روز ، هم پسرم شدی و هم همه چیزم ... پسر آسمانی من ، جهانم با تو شکرانه هایش بیشتر است و تو عاشقانه ترین باور خواب و بیدار منی ... گوشه دلم ، روز به روز را با نگاه رو به تکامل تو آغاز میکنم ... سپاس خدایی که بهشتی مانند تو را به من عطا کرد ... سایه خدای عشق بر قلبت پسرم .
-
ضربان قلبم
1393,01,06 13:30
خواهان آنم ضربان قلبت به لبخند های مکرر تکرار شود و هر آنچه در دل آرزویش را داری به هر بهانه ای از آنِ تو باشد
-
گل یاسم
1393,01,03 14:39
زندگی مثل گل یاس پر از خاطره هاست و تو شبگرد صمیمانه رویای منی که نسیم نگهت و شمیم نفست سایه بان تن بیروح من است ای تب زیستنم با من باش
-
تو که باشی
1393,01,01 14:43
تو که باشی زندگی سبزتر است خانه ام مملو از شادی است خوشی هست خنده های از ته دل هست روزها طعم عسل دارند شبها پُرند از عطر تنت طراوت می پراکند از تو چون خدا خواست ، تو بهارم باشی بهترین آرزوها رو برات به دست فرشته ها سپردم ..... نگاهت همیشه به آسمان باشد
-
بهار، جلوه گاه پروردگار
1392,12,29 11:50
با رسیدن بهار، طبیعت ردای سبز بر تن می کند. چکاوک ها، هزار دستان و قمریان، نغمه ها و سرودهای فرح بخش و تازه سرمی دهند و انسان ها را به مهرورزی، گره گشایی و هم گرایی فرا می خوانند. بهار، پیام آور عشق و رویش است و موسم سرور و آشتی و به همین خاطر است که خواستنی است و با آمدنش دل ها سرشار از سرور و جان ها معرفت می یابد....
-
بهار
1392,12,28 13:23
زمستان امسال هم بتندی و مثل برق و باد گذشت و یک قدم مانده تا بهار . یک قدم مانده تا باز شدن پنجره ها و شروعی بهار دوباره و زیبا همراه با شکوفه های بهاری زیبا و جوانه های سبز بر روی درختان و بگوش سپردن آواز و نغمه های زیبای پرندگان که ملودی زیبا بهار رو می سرایند . از ته دل آرزویی کن کینه ها و غصه ها رو به جریان آب...
-
خوبم
1392,12,27 13:27
قرصهایی که حال آدم رو خوب می کنند نمی توانند جای "خوب هایی" که دلِ آدم را قرص میکنند را بگیرند دلم به بودنت قرصه خوب من
-
چهارشنبه سوری سال 92
1392,12,27 09:13
سوختن غصه هات تو آتیش آرزومـه چهارشنبه سـوری بر تو آتیش پاره مامانی مبارک
-
آلوچه
1392,12,25 08:46
یه روز دیدم پرهام داره میگه خیلی ترشه ، یک دفعه دیدم داره آلوچه میخوره و مزه مزه میکنه آخ که دلمو آب انداختی ماااااااااااااااااااااااااااچ
-
دوچرخه بازی
1392,12,24 08:38
ناز مامان در پیست دوچرخه که کلی با داداشی بازی کرد البته چون هنوز به پای داداشی نمیرسید پیاده میشد و دوچرخه اش رو حل میداد تا به داداشی برسه اینم صخره نوردی گلکم که خیلی دوست داره دوستت دارم قند عسلم
-
خمیر بازی
1392,12,23 08:36
گل پسرم با بابا مجید خمیر بازی کرد و کلی بهش خوش گذشت بوس بوس نازنینم
-
فروشگاه با پرهام
1392,11,28 13:30
-
[ بدون عنوان ]
1392,11,25 17:24
به کدامین زبان تو را توصیف کنم !
-
خدا را شکر
1392,11,24 11:13
نگاهم نفسم روحم جانم به سوی توست تو که با گوشه لبخندی ، دلم را شاد می کنی ! با شادیت شادم و راضیم به رضای پروردگارم داشته هایت را سرمه ی چشمانم می کنم و با سوی آن خدا را می بینم در لحظه ، لحظه ی زندگیم . پرهام عزیزم می بوسم دستانت را زمانی که زوایای صورتم را می کاود و می بوسم چشمانت را زمانی که به جستجوی من می گردد....
-
یه روز برفی
1392,11,17 13:00
گل پسرم توی یه روز برفی با خاله هاش رفته پارک و کلی بازی کرده تازه یه آدم برفی هم درست کرده
-
بازی با گوشی عمو موتوری
1392,11,07 13:08
پرهام با خاله زینبش یه اسم برای همسرش انتخاب کردن به نام عمو موتوری چون با گوشی عمو علی رضا بازی موتور رو میکنن و بهشون خیلی خوش میگذره
-
آبنبات ....
1392,11,05 13:24
یه روز که من خوابیده بودم یکدفعه دیدم صدا میاد بلند شدم دیدم آقا پرهام داره صندلی رو با زحمت جلوی کابینت میبره و بیصدا تعقیبش کردم و با هم ببینیم .... اینم آقا پرهام که با خوشحالی داره کاکائو بر میداره اینم تمرکز آقا کوچولو حین جرم اینم تعجب کوچولوی من از دیدن من وای که چه دنیایی تو مامانی خییییییییییییییلی دوست دارم
-
نفس
1392,11,03 05:29
میـــان هــر نفســی کـه می کِشــم همهمـــــــــه ایست از تــــــو چـه پنهــــــان میـــان هــر نفســی کـه می کِشــم تـــــــــــو هستـــی کــه می کـُـشـــی مـــــــرا که عاشق این مردنم بوووووووووووووووووووس
-
پدر و پسر ورزشکار
1392,11,02 05:16
اینم بازی مورد علاقه آقاپرهام که هر چیزی که قابل پریدن باشه روش میپره
-
دلتنگی...
1392,11,02 04:15
*دلتنگی...** دلتنگی یعنی، همین یه لحظه نبودن تو......... همین یه شب خونه بابا رسول بودن تو............ همین دل بیقرار من........... همین کنار تو نبودن........ همین نبوسیدن تو وقت خواب.......... همین گیر ندادنای تو وقت خواب برای خوندن هزار بار کتاب حسنی........... همین نشنیدن سلام دیگی خوابت نمیادهای صبح تو...............
-
هنرنمایی گل مامان
1392,11,01 04:44
هنرهای هنرمند کوچولوی من در رنگ بازی یه بوس آبدار برا پسر قند عسلم
-
نام تو
1392,10,30 04:22
ا ز روزی که نامتـــ ملکه ی ذهنمـــ شد، احساســ می کنمــ جمجمه امـــ با شکوه ترینـــ امپراتوری دنیاستـــ... دوستت دارم هزاران هزار بار
-
میلاد حضرت رسول(ع)
1392,10,29 09:43
-
شب یلدا 1392
1392,10,01 09:09
هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها یلدایتان رویایی، روزهایتان پر فروغ، شبهایتان ستاره باران! امسال شب یلدا رفته بودیم خونه عمه طیبه و خیلی به هممون خوش گذشت
-
محرم 1392
1392,09,27 08:31
بابا رسول برای پرهام یه زنجیر درست کرده بود و پرهامم کلی زنجیر زد و یه شعرم یاد گرفته بود که هروقت میخواست بخونه صداشو تو گلوش میبرد و میخوند ابوالفضل کربلا، ابوالفضل نی بلا(نینوا) پرهام در حسینیه شاهرود روستای دهملا وقتی از لای پنجره دسته های زنجیر زن رو نگاه میکنه باز محرم رسید، ماه عزای حسین سینهی ما میشود، کرب و...
-
کوچولوی من
1392,09,25 01:57
سلام کوچولوی من که حالا برای خودت آقایی شدی یه روز که من و بابامجید نشسته بودیم اومدی و از کشوی لباسات این لباس رو که برای بیست روزگیت بود رو آوردی و گفتی تنم کن و وقتی تنت کردم کلی باهاش رقصیدیو هی میگفتی ازم عکس بگیر و خیلی خوشحال بودی البته منم خوشحال بودم چون تو خیلی بزرگ شی عسلکم اینم گیتار خاله مهسا که همه...