ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
دیشب که رفته بودیم برا بابا مجید عیدی بخریم پرهام ماهی قرمزها رو دید و همون جا وسط خیابون نشست روی زمین کنار ظرف ماهی ها و شروع کرد
با ماهی ها حرف زدن و این صحنه خیلی جالب بود و من هم همون جا کنارش نشستم و هر کسی که از اونجا میرفت یه نگاهی به من و پرهام میکرد و با نگاهش میگفت ماهی ندیده ها رو ولی اصلا مهم نبود چون پسرم داشت لذت میبرد و خلاصه کلی خوش گذروندیم و مامان ایران و خاله مهسا که خیلی خسته شده بودن کفرشون در اومده بود ولی چاره ایی هم نداشتن چون پرهام داشت ماهی تماشا میکرد .
دوست دارم پرهام من
دوست دارم دوران کودکی
پرهام جونم : همه زندگیمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی