پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

پرهام خطر !

سلام کوچولوی خطرناک  

امروز نمیدونی چه خطر بزرگی ازسر تو و ما گذشت سه ساعت  

  پیش من در آشپزخانه بودم و بابا مجید در حمام و تو جلوی 

 تلویزیون بازی میکردی که یکدفعه یک صدای وحشتناکی امد و 

 من امدم و دیدم تو یه وری در ویترینی و یک عالمه خورده شیشه 

 زیرته و من جیغ بلندی زدم و تورو سریع بلندت کردم ولی با

دیدن خورده شیشه در سرت و دستات دوباره جیغ زدم و تو هم 

 همینطور بابات که درحمام بود ترسید و صدامون کرد و من تو  

رودادم به بابات و تو جیغ میزدی و از سرت خون میومد و بابا  

مجید تمیزت کرد و آوردت بیرون و دیدیم اتفاقی برات نیوفتاده و  

خیلی زود خون سرت بند امد ولی ما خیلی ترسیده بودیم و خدا به  

ما و خودت خیلی رحم کرد که اتفاقی برات نیوفتاد امیدوارم هیچ  

وقت دیگه برات اتفاقی نیوفته.

 خدایا شکرت برای محافظت از عزیزترینمون