ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
سلام کوچولوی خطرناک
امروز نمیدونی چه خطر بزرگی ازسر تو و ما گذشت سه ساعت
پیش من در آشپزخانه بودم و بابا مجید در حمام و تو جلوی
تلویزیون بازی میکردی که یکدفعه یک صدای وحشتناکی امد و
من امدم و دیدم تو یه وری در ویترینی و یک عالمه خورده شیشه
زیرته و من جیغ بلندی زدم و تورو سریع بلندت کردم ولی با
دیدن خورده شیشه در سرت و دستات دوباره جیغ زدم و تو هم
همینطور بابات که درحمام بود ترسید و صدامون کرد و من تو
رودادم به بابات و تو جیغ میزدی و از سرت خون میومد و بابا
مجید تمیزت کرد و آوردت بیرون و دیدیم اتفاقی برات نیوفتاده و
خیلی زود خون سرت بند امد ولی ما خیلی ترسیده بودیم و خدا به
ما و خودت خیلی رحم کرد که اتفاقی برات نیوفتاد امیدوارم هیچ
وقت دیگه برات اتفاقی نیوفته.
خدایا شکرت برای محافظت از عزیزترینمون