ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
برای عید فطر رفتیم شاهرود و شب که رسیدیم توی حیاط انگور داشت و تو هم که عشق انگور یه دفعه به عمو حمید گفتی مچاله کن تا من انگور بخورم و ما همه با تعجب بهت نگاه کردیم و وقتی منظورت رو فهمیدیم تا مدت ها میخندیدیم و منظورت از مچاله کن قلاب گرفتن بود که تو بری بالا و انگور بخوری و اینو از کجا آوردی خدا میدونه ؟؟؟!!!!
وای که وقتی به شیطنت میافتی دیگه..........
این سبد اسباب بازیته که میری زیرش و میگی من کفشدوزکم اسباب بازی ها رو بزارید رو
من
اینم موتور کوچولوی اسباب بازیته که هر روز سوارس میشی و بازی میکنی ولی عجب موتوریه که هیچ چیش نمیشه
سلام دوست داشتنی من
شاید باورت نشه ولی چند روز پیش تو رفتی سر کمد لباسات و از توش یکی رو انتخاب کردی که اصلا اندازت نبود و اونقدر پافشاری کردی که اونو پوشیدی و تا خونه مامان ایران هم باهاش رفتی و کلی هم ذوق میکردی و من هم چون دیدم تو اینقدر دوسش داری خوشحال شدم ولی نگاه های مردم تو کوچه..................؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!! و علامت سوال و علامت تعجبی که روی سرشون بود و خنده های خودم رو هرگز فراموش نمی کنم .
دوستت دارم که اینقدر مایه افتخارمی در هر شرایطی
قربونت بشم که مثل آدم بزرگا هم وایسادی.
سلام عسلی مامان چند وقت پیش که البته یه دوهفته ایی میشه عمو رضا چند تا چوب برای من آورده بود برای کاری و تو اونها رو برداشتی و شروع کردی به ساختن خونه عمو حمید که البته بهش میگی عشقم و من هم بعد از بازی تو اونه رو جمع کردم که تو چنان قیامتی به پا کردی که نگو من همینطوری تو رو که مثل ابر بهار اشک میریختی و تند تند میگفتی خونه عشقم رو خراب کردی، خونه عمو حمیدم رو خراب کردی، حالا چکار کنم، حالا عمو حمید کجا بره،و خلاصه از این حرفها که من از تعجب نمی دونستم چکار کنم و به تو گفتم خوب دوباره درستش میکنیم و با هر کلکی بود آرومت کردم و دوباره خونه عشقت رو درست کردی و این بار تا یک هفته همونطوری موند و کسی بهشون دست نزد.
اینم خونه عشق پرهام که در حال ساختنشه....
لازم به توضیحه که اون تیکه وسطی که کوچیکه در خونه عمو حمیده و سمت چپ راه پله ها و سمت راست داخل خونه و جزییات خونه ست ....
دوست دارم نازنینم
این روزها
دوست داشتنت بزرگترین نعمت دنیاست
من رو شاد میکنه
لبخند رو به دنیام هدیه میکنه...
حتی این روزها با وجود تو گاهی پرواز میکنم!!؟
من این دوست داشتن رو از هر چیز این دنیا بیشتر دوست دارم
دوست دارم عشق کوچولوی من
گلکم چند روز پیش با بابا مجید رفتی سرکارش و اونجا رو حسابی بهم ریختی و کلی بهت خوش گذشته بود
البته این صحنه ها آرامش قبل از طوفانه
چند وقتیه پرهام و خاله عطیه یه قراری بین خودشون گذاشتن، خاله عطیه به پرهام شماره تلفن داده و گفته هر وقت حوصلت سر رفت بهم زنگ بزن تا باهم بریم بیرون و حالا پرهام روزی سه بار به خالش زنگ میزنه و میگه خاله بیا باهم یه پارکی بریم، یه خوراکی بخوریم، یه توپی ببریم یه بازی کنیم، یه بادکنکی بخریم، یه تاپی سوارشیم و .... البته اینا رو خوده خالش بهش یاد داده و پرهامم لباشو جمع میکنه و صداشو میندازه تو گلوشو و اینقدر بامزه میگه که آدم میخواد بخورش. خلاصه که اینم برا خودش ماجرایی شده .
اینم از حموم کردن بابا مجید و پرهامی که عاشق باباشه..................