پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

سفر شاهرود و مچاله؟!

برای عید فطر رفتیم شاهرود و شب که رسیدیم توی حیاط انگور داشت و تو هم که عشق انگور یه دفعه به عمو حمید گفتی مچاله کن  تا من انگور بخورم و ما همه با تعجب بهت نگاه کردیم و وقتی منظورت رو فهمیدیم تا مدت ها میخندیدیم و منظورت از مچاله کن قلاب گرفتن بود که تو بری بالا و انگور بخوری و اینو از کجا آوردی خدا میدونه ؟؟؟!!!!





نظرات 5 + ارسال نظر
خاله عطیه 1392,06,20 ساعت 15:30

از دست توووووووووووو

خالـــه معصومه 1392,06,06 ساعت 14:34

بچمون خلااااااااقه بـــــله

مهساجون 1392,06,03 ساعت 12:28

این شیرین زبونیات منو کشته

خاله راحله 1392,06,02 ساعت 12:18

وای پرهام عزیز دلم با این شیرین زبونیات نمیدونی چه قدر خندیدیم اون شب .
جالب اینه که تو سعی میکنی برای هر کلمه ای که نمیدونی هم یه جایگزین پیدا کنی این نبوغت خیلی جذابه.

خاله هدیه 1392,05,31 ساعت 18:23

عاشششششقتم عنــــــــــی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد