ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
ساعتهای اول زندگی گل نازم
شیر خوردن پرهام 3 روز بعد از تولد روز پنجم وقتی موهای نباتم رو زدن
روز اول که فندوقم اومد خونه قندک من خوابه
آخی چرا ناراحتی ختنه درد داشت مامانی زود زود خوب میشی
به چی فکر میکنی ؟؟؟!!!!
نازنینم خوب بخوابی
اولین تجربه غذا خوردن
پرهام در حال شستن پرده در شاهرود
آخی میخوای آش دندونی درست کنی؟؟؟
وای نه!!!!!!
وای از دست تو و خاله مهسات
جون دل مامان
عموی مهربونم یه کمی یواشتر له شدددددددددددددددددددمم
مرغابی مامان
آخی
وروجکم تلویزیون دیدن رو خیلی دوست داره آخی کی باشه اندازه بابا مجید بشی
نازگل من تو زمین فوتبال
عید شما مبارک
وقتی عمو حمید این عکس و دید میگفت خوب شد پرهام دختر نشد و الا روی دستمون میموند
آخه خداییش اینجوریه؟؟؟
آخی عصبانی نشو مامانی
اینم یکی دیگه از شیرین کاری های خاله مهسا با پرهام
قربون اون زبونت بشم
آره مامان جان کتاب بخون آفرین
اینم یک تک چرخ جانانه از پرهام خان
آخی بستنی دوست داری؟؟
ای جانم که میخوای نماز بخونی
قربون دستای کوچولوت بشم
اینم پرهام که اسباب بازیهاشو تو خونه تکانی دم عید جمع کرده
وای نه فاجعه ست؟؟؟!!!!
تولدت مبارک مامانی
اینم پرهام وقتی تو حموم بازی میکنه
بالاخره موفق شد.....همه خونه هاش پر شده
پرهام وقتی رنگ قرمز رو یاد گرفت
ای جانم
اینم وقتی توی رستوران آروم و قرار نداره
پرهام من پشت درخت آلبالو گم شده .....
ااا اون بالا چکار میکنی؟؟؟!!!
اینم یه پرهام وقتی توسط بابا مجید بیدار شده
وای که پرهام عاشق آکواریومه
ای بابا اینجا چقدر کثیفه؟؟؟!!!
اینم پرهام وقتی کوله بار سفرشو بسته و میخواد بره؟؟؟!!!!
آخی ناز بشی
آقاجون حسین مهربون جون جونی بابایی رسول مهربون جون جونی
به کجا مینگری ؟ به افق های دور !
کلاتونو باد نبره آقا ؟؟؟!!!! چه ژستی
آخی جیش داری مامان ؟؟؟ ای جان مامان بخند قند عسلم
ترشه مامان لیمو میخوری نوش جونت
ببخشید آقا شما توی دیگ چکار میکنید ؟؟!!
تولدت خوش میگذره گلم
بقول عمه بابا رسول ساعت آب گرم
وای برف بازی موتور سواری چه کیفی داره
دوست دارم خیلی زیاد
امشب پر از هیجانم
امشب پر از احساسم
امشب پر از خاطره ام
خاطره شب تولدت
خاطره لحظه های در انتظار تولدت
خاطره به شماره افتادن نفسهایم در دوقدمی تولدت
خاطره نوازشهای پزشکم برای آروم کردنم در اتاق عمل
خاطره هیجان و استرس بابا مجید در پشت در اتاق عمل
خاطره دعاهای مامان ایران و بابا رسول در پشت اتاق عمل
خاطره خیس شدن عمو حمید در پشت در بیمارستان
خاطره چشم باز کردن بعد از عمل و انتظار برای دیدنت
خاطره چشمان براق بابا مجید بعد از دیدنت
خاطره بی قراریهای من و نوازشهای مامان ایران
خاطره جنب و جوشهای خاله ها و عمه نسیم در بیمارستان
خاطره لحظه دیدنت .....
خاطره اشکهای من و سکوت خاله راحله
خاطره صدای آرامش بخش بابا مجید در حین گریه های من(تلفنی)
خاطره دوازده شب در بیمارستان و دلهره های مادرانه که تازه تجربه میکردم
خاطره چشمان سرخ بابا رسول در سالن انتظار بیمارستان
خاطره دلگرمی های مامان ایران و آرامش دادنش به من
خاطره عشق بازی بابا مجید با تو در هنگام دیدن تو
خاطره لحظه ترخیصت
خاطره لحظه ورودت به خونه
خاطره هیاهوی شب اول تولدت در خونه
و هزاران هزار خاطره دیگه البته هر سطر این نوشته یک دنیایی از ناگفته هاست
دوست دارم بخاطر همه چیز
از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد، شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت
امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق، خود را در پستوی زمان تنها حس نمیکنم.
تولدت مبارک
تولد بابا مجید خیلی خوش گذشت چون بابا مجید خیلی خوش حال بود آخه یکی از دوستای خوبش عمو مجتبی و همسرش هم بودن که البته شما حسابی از خجالت من و بابا و عمو در اومدی و کاری نبود که انجام ندی و در کل شب خوبی بود و تازه تو هم چسبیده بودی به عمو مجتبی و هر چی میخواستی بخوری میگفتی عمو باید بده و عمو هم بنده خدا به حرفت گوش میداد و تازه خودت کیک تولد با رو انتخاب کردی و خریدیم که البته عمو و همسرشم زحمت کشیدن و کیک خریدن که کیک عمو رو خوردیم
عزیزم تولدت مبارک امیدوارم همیشه سایت بالای سر منو پرهام باشه
دوستون دارم گلهای زندگی من
یکی از بازی های مورد علاقه پرهام بادکنک بازیه که میتونه بدون توقف مدت های زیادی بازی کنه و خسته نشه و اینقدر لذت بخشه براش که نگو
چند هفته پشت سر هم با بابا مجید رفتیم بیرون و خیلی خوش گذشت و تو حسابی بابابا مجید بازی کردی
بیرون با مجید و پرهام و عمو حمید
امروز با مامان ایران رفتیم دعای عرفه و چون دعا طولانی بود تو حسابی خسته شده بودی و منم بهت ماشیناتو دادم گفتم شاید کمی سر گرم بشی و تو اینقدر خوشت اومده بود که آخر دعا نمیتونستیم بیاریمت خونه ولی اینقدر خودتو کشیدی زمین که دوبار برات لباس عوض کردم و تازه حسابی ام از مردم بیکار حرف شنیدم که نگاه کن بچشو چجوری ول کرده و خودشو میماله زمین و از این حرفا ولی تنها چیزی که برای من مهم بود لذت بردن تو بود که همین طورم شد
روزت مبارک مامانی
امروز برات یه هدیه کوچولو خریدیم و تو خیلی خوشت اومد و کلی باهاشون بازی کردی و یه جورایی از خودت جداشون نمیکنی
سلام کوچولوی مامانی
چند وقتی بود نتونستم به وبلاگت سر بزنم آخه بعضی روزا که سر کارم و وقتی هم که خونه ام تو نمیزاری بشینم سر کامپیوتر ولی امروز فرست پیدا کردم و میخوام مطالبی رو که روی هم جمع کردم برات بذارم .
وقتی بابا رسول و مامان ایران از سفر یک هفته ایی به شاهرود برگشتن من و شما رفتیم خونشون و تو هم تلافی این چند وقتی که نبودن رو درآوردی و حسابی بابا رسول رو خسته کردی که البته خودشون میگن این خستگی نیست لذته، اولش شروع کردی به انار خوردن
سلام دوستان مراحل بازی پرهام با بابا مجید ببینید و لذت ببرید
در ابتدا پرهام برای ترساندن حریف خود شکم گنده خود را نشان میدهد
سپس در یک حرکت به حریف خود حمله میکند
و بعد به این صورت گیر میکنه و از
امروز با پرهام رفتم فیزیوتراپی و تا خانومه روی دستم دستگاه گذاشت پرهام بازوم و گرفت و تند تند بوس کرد با صدای بغض آلود میگفت خوب میشه مامانی و هی تکرار کرد و شما نمیدونید چه لحظه ایی بود و چقدر احساس داشت، داشتم از این همه ابراز احساسات پرهام پس میوفتادم محکم بغلش کردم هی بوسیدمش و با تموم وجودم ازش بابت این حرکتش تشکر کردم آخه نمیدونید واقعا نمیدونید چه لحظه ایی بود ...
دوستت دارم اندازه
هیسسس خوب گوش کن!
چند تا نفس عمیق بکش...
صدای گام های بلندش را میشنوی؟
بویش را حس میکنی؟
دوباره حالم خیلی خوبه...
میبینی چه دلبرانه دیوانه میکند؟
فصل پاییز و میگم...
پاییز برای من بهاری است که عاشق شده است...
پاییز من طلوع یک فصل رویاییست...
پاییز من فصل آرزوهاست...
فصل شکفتن گلهاست...
من پاییزم را زیباتر از بهار در دفتر عشقم نقاشی کردم...
پاییز به من رسم عاشقی را آموخت...
فصل بی قراری من و باد پاییزی فرا رسید ...
فصلی که آغازش ، ماه مهر و محبت است ....
فصلی که آبان طلایی ترین ماهشه...
.
.
.
راستی..............
نگفته بودم توی پاییز عاشقترینم؟؟؟
نگفته بودم قصه پاییزی من از کجا شروع شد؟؟؟
از اونجایی که اولین بار با عشقم پاییز رو نفس کشیدم ...
از اونجایی که تو چشمای هم نگاه کردیم و دوست داشتن رو از چشمای همدیگه خوندیم...
از اونجایی که خدای خوب و مهربون هدیه ایی آسمونی چون تو را به ما داد...
آره مامانی پاییز برای من سراسر رنگ و امید و زیبایی ست ...
پاییزم بوی مجید و پرهام میده...
بوی عشق میده ...
دوستتون دارم که برام پاییز رو رنگارنگ و به این زیبایی کردین