پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

یک شب دوری

سلام عشق مامان  

الان ساعت 1 شبه و تو خونه نیستی منم خیلی دلم برات تنگ شده  

و خوابم نمیبره آخه میدونی تو چند شبه بخاطر دندونت خوب  

نخوابیدی و منم نخوابیدم امروزم که من دانشگاه بودم و شب 

 ساعت 8 رسیدم خونه و آنقدر خسته بودم که نمیتونستم دوباره  

شب بیدار بمونم برای همینم تو رو گذاشتم خونه مامانی بمونی و 

 پیش خودم گفتم امشب خوب استراحت میکنم و فردا با پرهام  

حسابی بازی میکنم ولی بدتر شده و اصلا بدون تو خوابم نمیبره 

 وخونه ساکت شده و من پشیمونم ولی چاره ایی هم نیست باید تا  

صبح صبوری کنم میرم شاید بتونم بخوابم . 

عزیزم خیلی دلم برات تنگ شده و خیلی هم دوست دارم

دومین مروارید پرهام

سلام نمکی من  

  

 دوباره تو گریونی اگه گفتی چرا؟   

آخه داره دومین دندونت در میاد و تو دوباره بیقرار شدی میدونی دیشب تا صبح 

  

گریه کردی و نخوابیدی بعد صبح دیدم یه دندون کوچولوی نازنازی درآوردی البته 

 

 هنوز دندونات بیرنگه دومین دندونت رو در تاریخ 3 دیماه 1390 درآوردی .


 آخ قربونت بشم

  


مبارکت باشه عزیزم

اولین کلمات شیرین و به یاد موندنی

  سلام قند عسلم  

 

شیرین مامان عمر مامان نمی دونی چه شر عالمی شدی خیلی 

 

 خواستنی شدی درست یه آتیش بامزه می دونی تو الان دیگه ماما و بابا رو کم 

 

 و بیش میگی اونم به زیبایی البته تو ماما و بابا رو با هم شروع به گفتن کردی 

 

 یه دونه ما میگی و یه دونه با . 

 

  تازه هر کاری هم بهت میگم انجام میدی و مفهوم تمام حرفها رو میفهمی و 

 

 یه عکس العملی از خودت نشون میدی البته بعضی اوقات که به نفعت نیست 

 

 دیگه نمیشنوی و کار خودتو می کنی.   

 به شدت هم قلدری و برا بچه های هم سن خودت گارد میگیری تازه یه 

 

 کار دیگه هم بلدی اونم بوس کردن نمیدونی وقتی بوس میکنی چقدر زیبا  

 

میشی  .  

 

 دوستت داریم

کوچولومون دندون درآوره مثل مروارید میمونه !!!!

 

سلام گلکم 

 

میخوام یه خبری بهت بدم اونم اینکه بالاخره تو دندون درآوردی دیره ولی 

 

 دآوردی اگه بیشتر طول میکشید برات یه دست دندون مصنویی می خریدیم 

 

 همه میگن به خاله راحله رفتی آخه اونم دیر دندون درآورده خلاصه که تواولین 

 

 دندونتو در  25آذر 1390 در یک سال و یک ماه و 20 روزگی درآوردی و من هم 

 

 برات آش دندونی درست کردم البته با کمک همه بخصوص خود تو چون همه 

 

 نخود و لوبیا هاشو خودت پاک کردی عزیزم . 

نازنینم خوشحالم با موفقیت این راه دردناکو پشت سر گذاشتی 

 

 امیدوارم تمامی دندونات به راحتی در بیاد .


اینم یه آش دندونی خوشمزه برا گل پسرم




نوش جونت عزیز دلم

اولین قدم های نونهال ما

   

سلام ناز گل مامان 

 

منو ببخش که اینقدر برات دیر نوشتم تو یه عالمه کارهای جدید و به 

 

 یادموندنی انجام دادی کارهایی که برای من و بابا مجید شیرینترین و به 

 

 یادموندنی ترینن آخه من و بابا مجید اولین تجربمونه و این تجربه چه شیرینه . 

 

درست شب عید غدیر بود23 آبان 1390 تو یک سال و 18 روزت بود من و بابا 

 

 مجید داشتیم سریال تماشا میکردیم و تو طبق معمول داشتی از سر و کول 

 

 بابا بالا میرفتی که یک دفعه ایستادی و بعد از چند دقیقه به طور باورنکردنی 

 

 چند قدم راه رفتی و من و بابا حسابی جیغ میزدیم و خوشحالی میکردیم 

 

 و تو این کارو تکرار میکردی و خودتم دست میزدی میخندیدی خلاصه که شب 

 

 بسیار بسیار دوست داشتنی و فراموش نشدنی بود .  

دوست داریم بیشتر از تموم دنیا

شیطنت های پرهام در تولد یک سالگی

 

 

 

شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے سلام کوچولوی شیطون من

تو دیگه یک ساله شدی برای خودت مردی شدی ولی هنوزم شر عالمی آخه نمی دونی چقدر قبل تولدت آتیش سوزوندی که حالا برات یک کمیشو تعریف میکنم.

من و بابا مجید تصمیم گرفتیم برات یک جشن کوچیکی بگیریم اونم خانه بابا رسول و شروع کردیم تدارک دیدن و یک شب به تولدت همه خاله ها جمع شدن تا کارها رو انجام بدیم وتو آن شب انگار خواب به چشم نداشتی خلاصه که هر کسی یک کاری میکرد ولی تو از همه کارت سختر بود چون هرچی همه درست میکردن تو خرابش میکردی مثلا مامانی و خاله مهسا وبابامجید وبابایی بادکنک باد میکردن و تو آنها رو میترکوندی ذوق میکردی و نمدونستی مامانی موقع باد کردن بادکنکا لباش سفید شده بود و مهسا کبود شده بود بعد میرفتی سراغ خاله فاطمه و الویه هایی رو که تزیین کرده بود رو روشون ظرف نمک رو خالی میکردی و لوازم تزیین روی خوراکی هارو میخوردی با هم قاطی میکردی و بعد هم میرفتی سراغ خاله معصومه و هدیه و لوازم هایی که تا نیمه برای تزیین به سقف چسبونده بودن میکندی ذوق میکردی و خلاصه که هر طرفی که میرفتی صدای چند نفر در میومد و تا 4 صبح هم بیدار بودی و فرداشم خاله راحله از صبح مواظبت بود که خوب بخوابی تا شب حالت خوب باشه البته از ساعتی که مهمونی شروع شد تو هرازگاهی میخوابیدی دوباره ادامه میدادی تازه شبم از همه زودتر بیهوش شدی به نظر مهمونی خوبی بود و به همه خوش گذشت حتی به خود تو چون خیلی سرحال بودی و حسابی بازی کردی.

من و بابا مجید از اینکه امسال تو در کنارمون بودی خیلی خوشحالیم

دوست داریم زیاد   

 

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری 
ششم www.pichak.net کلیک کنید

عکسهای تولد 1 سالگی پرهام عزیزم





                       


             


            


       


                        

 

                                





           


 


         

کارت دعوت تولد پرهام جونم

            


خاله فاطمه جونم، من آقا پرهام از شما ممنونم که کارت دعوت به این قشنگی برای تولدم درست کردید.

                                            




پرهام در جنگل اولنگ شاهرود


گل پسر مامان وبابا تو این سفر خیلی آقا بود به هممون خیلی خوش گذشت.

یازده ماهگی


سلام شیطون مامان


پسرم دیگه داره بزرگ میشه و هر روز با کارهای جدیدش غافلگیرمون میکنه گل پسرم من وبابایی عاشقتیم .

پسر مامان الان دیگه تو اتاق که تنهایی گریه نمیکنی من بیام بغلت کنم خودت دستت و میگیری به مبلها و بلند میشی همه رو دونه دونه رد میکنی تا برسی به مامانی تو آشپزخونه بعدم کلی ذوق میکنی و میای اونجا و شیطنتت شروع میشه یه کاری که خیلی جالبه اینه که میای میشینی کشوی کابینت و باز میکنی بعد که خوب فضولیهات رو کردی میخوای برگردی دیگه زیر کشو گیر کردی و نمیدونی باید گشو رو ببندی شروع میکنی به گریه تا بیام نجاتت بدم این کارت خیلی خنده داره بعد که آزاد شدی میری یکی یکی سراغ درهای کابینت همه رو باز و بسته میکنی و باهاشون حرف میزنی و کلی هم ذوق میکنی خلاصه مامانی تو دنیای بسیار جالبی داری.