ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
یه روز صبح که ازخواب بیدار شدم شنیدم صدای آب میاد بلند شدم دیدم آقای پرهام خان تو دستشویی و عروسکش رو که برای آموزشش در دستشویی گذاشته بودم رو برداشته و شیر روشویی هم بازکرده البته آب داغ رو و هی میگه (نی نی داخه داخه=داغ – نی نی جیش – نی نی اوفه) و بعد چون از روشویی آب میریخت بیرون دستاتو میبردی بالا و میگفتی (بانون بانون = بارون ) و از سر تا پاتم خیس بود خلاص هم عصبانی بودم چون کار خطرناکی بود که تنهایی رفته بودی دستشویی وهم خنده ام گرفته بود که اینقدر شیرین این کارها رو میکردی
قربونت برم که اینقدر شیرینی خاله
خب چیه مامان پرهام چرا ناراحت میشی داره به نی نی آموزش میده دیگه خب
خاله جونی همینو بگو خاله جونی