پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

پرهام فرشته کوچک

خاطرات فرشته ای از بهشت .... به نام فرشته خوبی

پرهام و قصه شبانه

 

یه مدتی که تو بدون قصه خوابت نمیبره و من هم انواع واقسام قصه های کودکی خودمو برات میگم مثل یه روز یه آقا خرگوشه _ شنگول و منگول _ عروسک قشنگ من _ کدو قلقله زن _ حسنی که البته حسنی رو از همه بیشتر دوست داری و تا نگم نمیخوابی و اینه : 

  

توی ده شلمرود حسنی تک و تنها بود  

حسنی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو  

موی بلند روی سیاه ناخون دراز واخ و واخ و واخ   

نه فلفلی نه قلقلی نه مرغ زرد کاکولی هیچکس باهاش رفیق نبود  

تنها روی سه پایه نشسته بود تو سایه 

باباش میگفت حسنی میای بریم حموم  (نه نمیام نه نمیام ) 

سرتو میخوای اصلاح کنی (نه نمیخوام نه نمیخوام ) 

و بقیه قصه ............. 

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 1391,05,20 ساعت 23:30

یادش بخیر وقتی ما کوچولو بودیم خاله راحله همین قصه رو برای ما می خوند حالا مامانت برای تو می خونه
قربونت بشم شیرین عسلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد